بیاکه قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت انم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیردآزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو رازکنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که درین دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یادگیر ودرعمل آز که این حدیث زپیر طریقتم یادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوز عروس هزار دامادست
غم جهام مخور و پند من مبراز یاد که این لطیفه عشقم زرهروی یادست
رضا به داده بده و زجبین گره بگشای که برمن و تو دراختیار نگشادست
نشان عهد و وفا نیست درتبسم گل بنال بلبل عاشق که جای فریادست
حسد چه می بری آس سست نظم برحافظ قبول خاطرو لطف سخن خدادست
توضیحات :
امل (آروز – فصر امل = اضافه تشبیهی ) سست بنیاد( نا استوار ) میخانه (میکده معرفت ) سروش عالم غیب ( فرشته عالم معنی ) چه مژده ها (چه بشارتها ) قبول خاطر (پسندا ) خداداد (خداداده = بخشنده ) سدره (درخت نار – سدرهالمنتهی درآمسان هفتم ) شاهباز سدره نشین ( جان پاک آدمی ) بند نظر(دارای همت بلند ) نشیمن(آشیانه ) محنت اباد (استعاره از دنیا ) کنگره عرش (بلندی اسمان ) صفی ر(بانگ ) دامگه (استعاره از دنیا ) لطیفه عشق (سخن شیرین ) جبین (پیشانی ) معنی بیت 3 (چه بگویمت : دیشب درمیخانه در حالی که مست بودم فرشته عالم غیب به من چه ها گفت ) معنی بیت 9 (به رزق و روزی خود خشنود باش وچهره درهم مکش که درخانه اختیار مطلق به روی من و تو باز نیست پس جز تسلیم و رضادر برابر قضای تغییر ناپذیر الهی چاره ای نداریم )
نتیجه تفال :
1- دنیا ارزش این همه خود خوری و رنج و زحمت را ندارد ، قدری چشمان خود را برهم بگذار و فکر کن از دوسال قبل چه بسیار کسانیکه از این دنیارفته اند پس شما نباید خود را به محنت و غم این دنیای فانی سرگرم کنی و با خودخوری و وسواس و حرص و طمع به فکر این وآن باشی
2- حافظ به شما دربیت دوم به صراحت می فرماید( بنده غلام آن وارسته ای هستم که در زیر فلک نیلگون از هر چیز که رنگ و وابستگی و دلبستگی پذیرد ودل را بسته به آن کند و انسان را به جلوه های خود فریب دهد رها هستم ) پس شما نیز چنین باشید .
3- به این دنیا و آمال و آرزوهای آن اطمینان نداشته باش بلکه از فرصت ها نهایت بهره را بگیر و حسرت کم و زیاد ثروت و مقام را مخور که این دارد و صاحب همه چیز هست و من ندارم شاید این گونه بنفع شماست ازآینده خبر نداری باید بدانی که آرزوهای دور و دراز جز حسرت و پشیمانی و ناراحتی چیزی برای هدیه کردن ندارد از هم اکنون سعی کن که حس حسادت و زیاده طلبی را ازخود دورکنی تا راحت شوی و به آرامش دست یابی
4- از این اندیشه و فکر فعلاً صرف نظرکن که اولاً هنوز زود است ثانیاً موقعیت بهتری درانتظار شماست
5- او فرد پیمان شکن و فریبکاری است از او دوری کن زیرا او به علت عوامل دیگر به شما نزدیک می شود و قصد خرابکاری دارد
6- از آدمهای سیگاری و افیونی دوری کن و درحفظ سلامیت خود که جدیداً به خطرافتاده بکوش
7- شما که از زندگی راحتی برخوردارید همه درخانه وکاشانه یتان صمیمانه شما را دوست دارند پس این بلهوسی ها برای چه انجام میدهید انتظار موقعیت بهتری داشته باشید
8- تا آخر این هفته به یکی از مشاهد متبرکه بروید و سوره مبارکه نونس از آیه 80 تا 100را با حضور قلب و معنی بخوانید و نذری هم انجام دهید بدانید که موفقیت بزرگی درانتظار شما می باشد و به زودی خبری و هدیه ای دریافت می کنید
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل(۳۷)
قصر امل: کاخ آرزو.
سخت سست: بسیار سست (صنعت تضاد)
همت: ارده، آرزو، خواهش، عزم.
تعلق: دلبستگی، وابستگی، دل مشغولی.
مست و خراب: مست و لایعقل، مست و بیهوش.
سروش: فرشته.
عالم غیبت: عالم ناپیدا، عالم نهانی، عالم آینده.
سدره: درخت سدر.
سدره نشین: اشاره است به درخت سدره المنتهی که مسلمین معتقدند در آسمان هفتم وجود دارد و رسول اکرم (ص) درسفر به معراج با جبرئیل بدان رسیدند و جبرئیل گفت من اجازه ندارم از این درخت جلوتر بروم و پیامبر اکرم (ص) از آن رد شده فراتر رفت و شاهباز سدرهنشین اشارهیی است که به انسان کامل چون حضرت رسول اکرم (ص) که از جبرئیل پیشی گرفت و از سدره المنتهی نیز فراتر رفت و به خدا نزدیک شد.
محنت آباد: اشاره به این دنیای فانی است.
کنگره: دندانه بالای حصار کاخ و قلعه.
عرش: بارگاهی در آسمان هفتم.
صفیر: صدا کردن، بانگ برداشتن، سوت کشیدن، صدای مرغان.
حدیث: مقابل قدیم، چیز نو،جدید، تازه، سخن نو.
پیر طریقت: پیر مرشد و راهنما.
سست نهاد: با پایه سست، بنیان ضعیف.
عجوزه: پیرزن فرتوت.
عروس هزار داماد: زنی که به کرات همسر اختیار کرده باشد کنایه از بیوفایی.
عهد و وفا: پیمان و پایبند بودن به آن.
بیدل: دل از دست داده، عاشق و شیفته.
قبول خاطر: مورد قبول، دلپسند.
لطف سخن: حسن کلام، زیبایی کلام.
معانی ابیات غزل (۳۷)
(۱) بیا و باده بیاور که پایه کاخ آرزوها لرزان و بنیاد عمر انسان وابسته به نفسی و در دست باد است.
(۲) بنده اراده آن بلند همتم که در زیر این آسمان کبود، از همه دل بستگیها و علاقهها خود را رها ساخته است.
(۳) با تو چگونه شرح دهم که شب پیشین در عالم مستی و خرابی فرشته عالم ناپیدا چه مژدهها که به من داد…
(۴) (و گفت) که ای شاهین تیزپرواز دور نگر درخت سدرهالمنتهی، گوشه این زندان دنیا جایگاه تو نیست…
(۵) (و) ترا از کنگره عرش با صدای بلند فرا میخوانند. تو را چه شده که دردام و بند این دنیا پایبند شدهیی.
(۶) به تو اندرز میدهم. به گوشگیر و به کار بند که این سخن از مرشد و راهنمایم در خاطر مانده است:
(۷)… به آنچه در دسترس و امکان داری خرسند و با خوشرویی آن را پذیرا باش که من و تو را در تغییر سرنوشت خود اختیاری نیست…
(۸) (و) از این دنیای سست بنیاد، درستی ضابطه و پیمان توقع مدار که او به مانند زن مکاره فرتوتی هر روز در کار گرفتن همسر تازهیی است.
(۹) در خنده گل، نشانی از پای برجای و ماندگاری به چشم نمیخورد. ای بلبل دل از دست داده! بنال که جای آن را دارد.
(۱۰) ای بی مایه هرزه درا، بی سبب به حافظ حسادت مورز که سخن پردازی با حسن کلام و گرمی گفتار، موهبتی الهی است.
شرح ابیات غزل (۳۷)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
۱- قبلاً درشرح غزلی گفته شد که در دربار شاه شجاع همیشه تعدادی از شعرای سرشناس گردآمده و اشعار خود را قرائت میکردند. پر واضح است که در بین سخنپردازان وابسته به یک مرکز قدرت همیشه حس رقابت برقرار و هر یک در صدد کسب تقرب و اشتهار و جلب نظر پادشاه صاحب مدار است و محال است که شاعری با ارائه سخنانی نغز از طرف شاعر دیگری مورد حسادت قرار نگرفته و عاقبت کار آنها به بدگویی و تحقیر محسود از طرف حاسد منجر نشود.
۲- از آنجایی که شاه شجاع خود در شعر و ادبیات عرب و عجم دست داشت بعید به نظر نمیرسد که در اثر مطالعه دواوین از غزلی که طرف توجهش واقع میشده به منظور اقتراح استفاده نکرده باشد و ما نباید در همه موارد تصور کنیم که حافظ فلان غزلی را از فلان شاعر استقبال کرده بلکه در مواردی هم ممکن است دو یا چند شاعر معاصر در اقتراحی مشترک از شاعر دیگری بنا به دستوری شرکت کرده باشند. ظن این ناتوان بر این است که غزل شماره (۳۶) این دفتر بامطلع: تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است، یکی از همین غزلهاست که توسط حافظ مورد استقبال غزلی واقع شده که با همین وزن و ردیف و قافیه از طرف شاه شجاع به اقتراح گذاشته شده و عماد فقیه نیز هم زمان غزل: دلم از تیغ فراقت به دو نیم افتاده است را سروده و پس از ارائه وقرائت، برتری شعر حافظ بر غزل عماد فقیه مسلم گردیده و در نتیجه عماد فقیه که شاعری صاحب عنوان و مورد توجه شاه شجاع بوده ناراحت و از در حسادت با حافظ در آمده باشد. اقوای دلیل این نظریه اینکه حافظ در این غزل عارفانه(۳۷) که بازتاب اندیشههای عالی و تفکر روحانی خود اوست در بیت مقطع یعنی آنجا که همیشه حرف آخر و مقصود نهایی خود را بازگو میکند میفرماید:
حسد چه میبریای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
۳- آنچه از مفاد عالی و نغز ابیات این غزل و پیام حاصله از آن دستگیر هر خواننده دقیق میشود ارتفاع سطح معرفت توحیدی این سرآمد شعرا و متفکرین زمانه است. حافظ خود را شاهباز درخت سدرهالمنتهی و در خود نشانهیی از خالق یکتا و شباهتی با حضرت مصطفی (ص) مییابد. بنابراین دید توحیدی او به معنای واقعی کلمه توحید، یعنین به وحدت وجود میرسد و به عبارت دیگر خدای او و سِرِّ خلقت خود او با آنچه قشریون مقلد میاندیشند از زمین تا آسمان فاصله دارد. او در این غزل به گوشهایی که قابلیت درک و فهم اندرز آسمانی را دارند پیغامی را که از گوش جان درشبی از شبها در عالم تفکر و تعقل شنیده باز گو میکند و درسه بیت آخر این غزل باسه مضمون مختلف و سه ترکیب و تشبیه متنوع، یک مطلب اساسی را بازگو و سفارش میکند که این دنیا پایان کار نیست و ما همه مسافریم که به حکم سرنوشت از پیش تعیین شده به سوی دنیایی بزرگتر روانه خواهیم شد.
۴- بنابر آنچه در بالا از موضوع اقتراح گفته شد بعید نیست که شاه شجاع غزل مشهور
اوحدی را با مطلع:
مباش بنده آن کز غم تو آزاد است
غمش مخور که به غم خوردن تو دلشاد است
به اقتراح گذاشته باشد و حافظ مفاد ابیات غزل اوحدی را سبک سنگین کرده و مصراعی از اوحدی را عیناً در غزل خود تضمین نموده است. اوحدی گوید:
مده به شاهد دنیا عنان دل زنهار
که این عجوزه عروس هزار داماد است
دلیل دیگر اینکه در بیت ششم، حافظ به کنایه از اوحدی یاد کرده و میفرماید که این حدیثزپیر طریقتم یاد است آنگاه مضمون خود را آورده ومصراع اوحدی راتضمین میکند.
۵- مضمون مقطع غزل حافظ هم از ابن یمین است. ابنیمین میگوید:
رقیب، ابین یمین را چه میکنی انکار
جزالت سخن عذب او خداداد است
همچنین مضمون بیت چهارم غزل حافظ را ابنیمین چنین ساخته و پرداخته است:
تو باز سدرهنشینی فلک نشمین تو است
چرا چو بوف کنی آشیان به ویرانه
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
قصر امل: کاخ آرزو.
سخت سست: بسیار سست (صنعت تضاد)
همت: ارده، آرزو، خواهش، عزم.
تعلق: دلبستگی، وابستگی، دل مشغولی.
مست و خراب: مست و لایعقل، مست و بیهوش.
سروش: فرشته.
عالم غیبت: عالم ناپیدا، عالم نهانی، عالم آینده.
سدره: درخت سدر.
سدره نشین: اشاره است به درخت سدره المنتهی که مسلمین معتقدند در آسمان هفتم وجود دارد و رسول اکرم (ص) درسفر به معراج با جبرئیل بدان رسیدند و جبرئیل گفت من اجازه ندارم از این درخت جلوتر بروم و پیامبر اکرم (ص) از آن رد شده فراتر رفت و شاهباز سدرهنشین اشارهیی است که به انسان کامل چون حضرت رسول اکرم (ص) که از جبرئیل پیشی گرفت و از سدره المنتهی نیز فراتر رفت و به خدا نزدیک شد.
محنت آباد: اشاره به این دنیای فانی است.
کنگره: دندانه بالای حصار کاخ و قلعه.
عرش: بارگاهی در آسمان هفتم.
صفیر: صدا کردن، بانگ برداشتن، سوت کشیدن، صدای مرغان.
حدیث: مقابل قدیم، چیز نو،جدید، تازه، سخن نو.
پیر طریقت: پیر مرشد و راهنما.
سست نهاد: با پایه سست، بنیان ضعیف.
عجوزه: پیرزن فرتوت.
عروس هزار داماد: زنی که به کرات همسر اختیار کرده باشد کنایه از بیوفایی.
عهد و وفا: پیمان و پایبند بودن به آن.
بیدل: دل از دست داده، عاشق و شیفته.
قبول خاطر: مورد قبول، دلپسند.
لطف سخن: حسن کلام، زیبایی کلام.
معانی ابیات غزل (۳۷)
(۱) بیا و باده بیاور که پایه کاخ آرزوها لرزان و بنیاد عمر انسان وابسته به نفسی و در دست باد است.
(۲) بنده اراده آن بلند همتم که در زیر این آسمان کبود، از همه دل بستگیها و علاقهها خود را رها ساخته است.
(۳) با تو چگونه شرح دهم که شب پیشین در عالم مستی و خرابی فرشته عالم ناپیدا چه مژدهها که به من داد…
(۴) (و گفت) که ای شاهین تیزپرواز دور نگر درخت سدرهالمنتهی، گوشه این زندان دنیا جایگاه تو نیست…
(۵) (و) ترا از کنگره عرش با صدای بلند فرا میخوانند. تو را چه شده که دردام و بند این دنیا پایبند شدهیی.
(۶) به تو اندرز میدهم. به گوشگیر و به کار بند که این سخن از مرشد و راهنمایم در خاطر مانده است:
(۷)… به آنچه در دسترس و امکان داری خرسند و با خوشرویی آن را پذیرا باش که من و تو را در تغییر سرنوشت خود اختیاری نیست…
(۸) (و) از این دنیای سست بنیاد، درستی ضابطه و پیمان توقع مدار که او به مانند زن مکاره فرتوتی هر روز در کار گرفتن همسر تازهیی است.
(۹) در خنده گل، نشانی از پای برجای و ماندگاری به چشم نمیخورد. ای بلبل دل از دست داده! بنال که جای آن را دارد.
(۱۰) ای بی مایه هرزه درا، بی سبب به حافظ حسادت مورز که سخن پردازی با حسن کلام و گرمی گفتار، موهبتی الهی است.
شرح ابیات غزل (۳۷)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
۱- قبلاً درشرح غزلی گفته شد که در دربار شاه شجاع همیشه تعدادی از شعرای سرشناس گردآمده و اشعار خود را قرائت میکردند. پر واضح است که در بین سخنپردازان وابسته به یک مرکز قدرت همیشه حس رقابت برقرار و هر یک در صدد کسب تقرب و اشتهار و جلب نظر پادشاه صاحب مدار است و محال است که شاعری با ارائه سخنانی نغز از طرف شاعر دیگری مورد حسادت قرار نگرفته و عاقبت کار آنها به بدگویی و تحقیر محسود از طرف حاسد منجر نشود.
۲- از آنجایی که شاه شجاع خود در شعر و ادبیات عرب و عجم دست داشت بعید به نظر نمیرسد که در اثر مطالعه دواوین از غزلی که طرف توجهش واقع میشده به منظور اقتراح استفاده نکرده باشد و ما نباید در همه موارد تصور کنیم که حافظ فلان غزلی را از فلان شاعر استقبال کرده بلکه در مواردی هم ممکن است دو یا چند شاعر معاصر در اقتراحی مشترک از شاعر دیگری بنا به دستوری شرکت کرده باشند. ظن این ناتوان بر این است که غزل شماره (۳۶) این دفتر بامطلع: تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است، یکی از همین غزلهاست که توسط حافظ مورد استقبال غزلی واقع شده که با همین وزن و ردیف و قافیه از طرف شاه شجاع به اقتراح گذاشته شده و عماد فقیه نیز هم زمان غزل: دلم از تیغ فراقت به دو نیم افتاده است را سروده و پس از ارائه وقرائت، برتری شعر حافظ بر غزل عماد فقیه مسلم گردیده و در نتیجه عماد فقیه که شاعری صاحب عنوان و مورد توجه شاه شجاع بوده ناراحت و از در حسادت با حافظ در آمده باشد. اقوای دلیل این نظریه اینکه حافظ در این غزل عارفانه(۳۷) که بازتاب اندیشههای عالی و تفکر روحانی خود اوست در بیت مقطع یعنی آنجا که همیشه حرف آخر و مقصود نهایی خود را بازگو میکند میفرماید:
حسد چه میبریای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
۳- آنچه از مفاد عالی و نغز ابیات این غزل و پیام حاصله از آن دستگیر هر خواننده دقیق میشود ارتفاع سطح معرفت توحیدی این سرآمد شعرا و متفکرین زمانه است. حافظ خود را شاهباز درخت سدرهالمنتهی و در خود نشانهیی از خالق یکتا و شباهتی با حضرت مصطفی (ص) مییابد. بنابراین دید توحیدی او به معنای واقعی کلمه توحید، یعنین به وحدت وجود میرسد و به عبارت دیگر خدای او و سِرِّ خلقت خود او با آنچه قشریون مقلد میاندیشند از زمین تا آسمان فاصله دارد. او در این غزل به گوشهایی که قابلیت درک و فهم اندرز آسمانی را دارند پیغامی را که از گوش جان درشبی از شبها در عالم تفکر و تعقل شنیده باز گو میکند و درسه بیت آخر این غزل باسه مضمون مختلف و سه ترکیب و تشبیه متنوع، یک مطلب اساسی را بازگو و سفارش میکند که این دنیا پایان کار نیست و ما همه مسافریم که به حکم سرنوشت از پیش تعیین شده به سوی دنیایی بزرگتر روانه خواهیم شد.
۴- بنابر آنچه در بالا از موضوع اقتراح گفته شد بعید نیست که شاه شجاع غزل مشهور
اوحدی را با مطلع:
مباش بنده آن کز غم تو آزاد است
غمش مخور که به غم خوردن تو دلشاد است
به اقتراح گذاشته باشد و حافظ مفاد ابیات غزل اوحدی را سبک سنگین کرده و مصراعی از اوحدی را عیناً در غزل خود تضمین نموده است. اوحدی گوید:
مده به شاهد دنیا عنان دل زنهار
که این عجوزه عروس هزار داماد است
دلیل دیگر اینکه در بیت ششم، حافظ به کنایه از اوحدی یاد کرده و میفرماید که این حدیثزپیر طریقتم یاد است آنگاه مضمون خود را آورده ومصراع اوحدی راتضمین میکند.
۵- مضمون مقطع غزل حافظ هم از ابن یمین است. ابنیمین میگوید:
رقیب، ابین یمین را چه میکنی انکار
جزالت سخن عذب او خداداد است
همچنین مضمون بیت چهارم غزل حافظ را ابنیمین چنین ساخته و پرداخته است:
تو باز سدرهنشینی فلک نشمین تو است
چرا چو بوف کنی آشیان به ویرانه
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
بیاکه قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت انم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیردآزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو رازکنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که درین دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یادگیر ودرعمل آز که این حدیث زپیر طریقتم یادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوز عروس هزار دامادست
غم جهام مخور و پند من مبراز یاد که این لطیفه عشقم زرهروی یادست
رضا به داده بده و زجبین گره بگشای که برمن و تو دراختیار نگشادست
نشان عهد و وفا نیست درتبسم گل بنال بلبل عاشق که جای فریادست
حسد چه می بری آس سست نظم برحافظ قبول خاطرو لطف سخن خدادست
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر