آستان پیر مغان - باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست - غزل 39

32- آستان پیر مغان
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست   شمشاد خانه پرور من از که کمتر است ؟
ای نازنین صنم توچه مذهب گرفته ای     کت خون ما حلال تر از شیر مادر است
چون نقش غم زدور ببینی شراب خواه       تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است
ازآستان پیر مغان سر چرا کشم ؟   دولت دراین سرا و گشایش دراین در است
دی و عده داد وصلیم و درسر شراب داشت   امروز تا چه گوید و بازش چه درسر است ؟
درراه ما شکسته دلی می خرند و بس       بازار خود فروشی ، از آن سوی دگی راست
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هرکسی که می شنوم نا مکرر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم   عیش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست   تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم   با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیس کلک تو   کش میوه دلپذیر تر از شهد و شکر است

توضیحات :
باغ (خاطر – دل ) سایه پرور ( خانه پرور = یار ناز پرورده ) شمشاد خانه پرور (یار است قامت ) چه مذهب گرفته ای (چه راهی انتخاب کرده ای ) خود فروشی (غرور ) دی (دیروز ) روزه دار (روزه گیر ) الله اکبر (کوهی درشیراز ) طرفه (عجیب ) کلک (قلم ) شهد (عسل ) دولت (بخت نیک) گشایش (رهایی دل از غم ) درسر شراب داشت (مست و بی قرار ) رخ هفت کشور (کنایه از کل جهان ) آب حضر (آب حیات 9 آب ما (اب چشمه رکن آباد شیراز ) معنی بیت 1 (بوستان خاطر من نیازی به سرو و صنوبر ندارد زیرا شمشاد ناز پرورده ما قد زیبایش از هیچ بند بالایی کوتاهتر نیست ) معنی بیت 3( همیمن که نشان اندوه را از دور دید ی باده طلب کن که ما درد را شناخته ایم و درمان آن هم مسلم است که جز شراب نیست )

نتیجه تفال :
1-   خیلی به این نیت علاقه مندی و تصور می نمایی که از او بالاتر و بهتر دردنیا و جود ندارد پس باید دراین راه هرچه می توانی تلاش کنی درحالی که حافظ در بیت 7 می گوید : ( ماجرای مهرورزی عاشقان برمحبوب ازلی تنها یک داستان است که هر زبان گفته می شود و هر عاشقی برحسب کمال عشق خود ار آن به گونه ای خسن می راند که نا مکرر می نماید ) پس شما این سخن حافظ را آویزه گوش کن و بدان هرکه زود عاشق شود زود فارق می شود
2-   شخصی بسیار مهربان دلسوز علاقمند ولی گاهی در برابر عده ای دو شخصیتی هستی اما کمی وسواس به خرج میدهید و خوشبختانه از زندگی نسبتاً خوبی برخوردار هستی بطوریکه دیگران به شما رشک و حسد می برند هراسی به دل راه مده
3-   با کسی معاشر هستی که بسیار زیبا و دلبر می باشد و او به دل گرفته ای ولی نمی توان به زبان بیاوری اما سعی می کنی باکنایه و گوشه زدن حرف خود را بیان کنی ، درحالی که او متوجه نیست پس بی ریا و پوست کنده و خالص مطلب خود را با او درمیان گذار که بنفع شماست زیرا تردید موجب رنج و عذاب است
4-   او قصد آزار شما را ندارد بلکه بر اثر عدم آگاهی و بی غل و عش بودن موجب ناراحتی شما می شود که شما باید او را متوجه کنید
5-   مسافرت را توصیه می کنم ، خرید و فروش هر دو به نفع شماست طلاق عملی نمی شود و لی ازدواج هم زود است از مسافر خبری دریافت می کنی بیمار شفا می یابد و از گمشده خبری دریافت می کنی و موفقیتی درانتظار شماست
6-   نذری کن و به سخنان شخصی که نسبتاً پیر می باشد و موی حنایی و چشمانی ریز دارد گوش بده که شما را زیاد دوست دارد
7-   از کسیکه قدی بلند و سفیدگون و جوان پرمدعایی است برحذر باش .
8-   قدری با حوصله کارها را انجام بده و برخدا توکل کن و صدقه بده این را بدان که برنده متعهد می شود اما بازنده وعده می دهد

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :

معانی لغات غزل (۳۹)
باغ: بوستان
شمشاد خانه‌پرور: (استعاره) شمشاد قد خانه‌زاد و نازپرورده.
نازنین پسر: پسر نازنین، کنایه از شاه شجاع نوجوان که ۱۵ سال از حافظ جوانتر بود.
مذهب: راه و روش، خط مشی.
کت: که تو را.
نقش: طرح و نقشه و صورت.
تشخیص: مشخص کردن، تمیز دادن، شناختن.
آستان: درگاه خانه، آستانه در.
پیر مغان: پیر نگهبان آتش در آتشگاه زرتشتیان، کنابه از پیر طریقت، مرشد.
دولت: نیک‌بختی
گشایش: رهایی.
نامکرر: تازه، بدیع، غیر تکراری.
آب رکنی: آب رکناباد که ازکوههای الله اکبر شیراز در شمال شیراز سرچشمه می‌گیرد و هنوز جاریست.
خال رخ: خال چهره، شاخص زیبایی، گل سر سبد.
هفت کشور: سابقاً دنیا ار از هفت کشور متشکل می‌دانستند که ایران در وسط و چین و ترک و هند و مصر و روم و عرب در اطراف آن بوده است.
آب خضر: آب حیات که خضر پیامبر موفق به نوشیدن آن شد.
ظلمات: شهری تاریک در شمال زمین که آب حیات در آنجا جاری است.
آب روی: اعتبار، ارزش.
فقر: کیفیتی است که کسی را مالی در دسترس نباشد.
فقیر: تهی‌دستی که جز از خدا از کسی درخواست نمی‌کند.
قناعت: سازگاریٌ، درویشی، خرسندی.
مقدر: از پیش معلوم شده، نصیبه ازلی، روزی قسمت شده.
طرفه: مرغوب، تحفه، نادرالمثل.
شاخ نبات: اشاره به باریکه و شاخه‌یی از نی است که به هنگام تهیه نبات پس از جوشانیدن آب و شکر و رسیدن به غلظت معین آن را از آتش برگرفته و در حالت نیم گرم آن شاخه‌های نی را به صورت متحد‌المرکز در پاتیل شهد فرو می‌برند. شیره غلیظ در حال سرد شدن به صورت بلورهای نبات در آمده و طبق قانون فیزیکی در اطراف شاخه‌های نی و بدان متبلور و می‌چسبد و این شاخه‌ها و قلم‌های نبات را به فروش می‌رسانند و در اینجا حافظ قلم خود را به نی نبات تشبیه کرده است و می‌گوید حاصل آن از شهد و شکر یعنی نبات دلپذیرتر است.
معانی ابیات غزل(۳۹)
(۱) باغ من چه نیازی به درخت سرو و صنوبر، و شمشاد دست پروده و خانه زاد من چه چیز از کس دیگری کمتر دارد؟
(۲) ای نوجوان نازنین این چه شیوه‌یی است که در پیش گرفته‌یی که خون ما، درنزد تو از شیر مادر حلال‌تر است.
(۳) تا نشانی از غم و اندوه در تو پیدا شد به شراب روی آر که ما آزموده‌ایم و این بهترین راه مداوای آنست.
(۴) چرا از درگاه پیر و مرشد سر باز زنیم که دست‌یابی به نیک‌بختی از این دولتسرا و گشایش کارها از این در امکان دارد.
(۵) غم گرفتاری عشق در همه موارد یکسان بوده و بیش از یک قصه تکراری نیست، اما شگفتا که از زبان هر عاشقی که می‌شنوم بدیع و جالب و تازه وبکر است.
(۶) دیروز که وعده وصال به من می‌داد مست بود. باید دید که امروز از این بابت چه اندیشه در سرو چه گفته‌یی بر زبان دارد.
(۷) در بازار کوی منزلگاه ما دلهای شکسته خریدار و رونق دارد و بازار خود فروشی ازسوی دیگر است.
(۸) از شهر شیراز و هوای خوش و آب رکناباد آن دلگیر مباش که گل سرسبد هفت کشور جهان است…
(۹) (و) بین آب حیاتی که در شهر ظلمات جاریست و خضر از آن نوشید با آب رکن‌آباد ما که از کوههای الله اکبر سرچشمه می‌گیرد، زمین تا آسمان فرق است.
(۱۰) ما با درخواست و تقاضا، آبروی فقر و قناعت را نمی‌بریم. شاه آگاه باشد که روزی هرکسی از پیش معلوم و حواله شده است.
(۱۱) حافظ، نی خامه تو که شیره‌یی شیرین‌تر از شهد و شکردارد چه شاخ نبات مرغوب وطرفه‌یی است.
شرح ابیات غزل‌(۳۹)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
خاقانی: ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
درسر شدی ندانمت ای دل چه درسر است
مولوی:
امروز روز نوبت دیدار دلبر است
امروز روز طالع خورشید اکبر است
مولوی: جانا جمال روح بسی خوب و با فر، است
لیکن جمال حسن تو خود چیز دیگر است
همام:
حسن ترا ممالک دلها مسخر است
مقبل کسی که وصل تو او را میسر است
همام: این زآب و خاک نیست که جانی مصور است
چشم جهانیان منور است
سعدی:
از هرچه می‌رود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا سخن روح پرور است
سعدی: این بوی روح پرور از آن کوی دلبر است
وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است
خواجو: نعلم نگر نهاده بر آتش که عنبر است
وز طره طوق کرده که از مشک چنبر است
سلمان: باز این منم که دیده بختم منور است
ز آن خاک در که سرمه خورشید انور است
میرکرمانی: روی جهان فروز تو خورشید انور است
مرجان دلفریب تو جان مصور است
۱- با جلوس شاه شجاع شاعران به عنوان خیرمقدم اشعاری سروده و تقدیم داشتند و همانطور که در پیش گفته شد این یک امر رقابتی بین شاعران بود تا کلام فاخر از زبان خامه چه کسی بیرون آید؟ مطلع همه غزلهایی که بر این وزن و قافیه توسط حافظ پژوهان استخراج شده همه در اینجا آورده شد که در میان آنها چند تن از شاعران، معاصر حافظ‌اند. از آنجایی که بیشر مردم، خوانندة دیوان حافظ بوده و به کار دفتر و دیوان دیگر شاعران نامبرده چندان کاری ندارند و احتمال این شبهه زیاد است که با خواندن غزل حافظ تصور کنند حافظ به محض جلوس یک نوجوان بر مسند حکومت تقاضای پول و وظیفه کرده است یادآورد می‌شود که بنا به حکم سنتهای زمانه و رقابت بین شعرای هم زمان حافظ این غزل را برای شاه شجاع سروده و قدرت نمایی کرده و برای اینکه شاه جوان در حق او گمان بد نبرده و او را متقاضی انعام به شمار نیاورد بیت مشهور:
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم با پادشه بگوی که روزی مقرر است
را در پایان غزل خود آورده و در مقطع کلام از اینکه به خوبی از عهده ساختن غزلی شیوا برآمده خود خوشحال و از شیرینی کلام خویش سرمست است.
۲- بعضی از حافظ‌نویسان در گذشته از روی دید محدود خود و به خاطر اینکه از شأن نزول غزل آگاهی نداشته‌اند در بیت دوم، آنجا که شاعر خطاب به شاه جوان می‌فرماید: ای نازنین پسر، دست برده و به گمان خود برای آنکه ننگ شاهد بازی را از دامن شاعر محبوب خود بزدایند آن را به نازنین صنم تبدیل کرده‌اند و این دست‌کاری درزمان حاضر هم مورد قبل بعضی از حافظ پژوهان که مایلند به همه غزلهای حافظ جنبه عاشقانه بودن صرف بدهند واقع شده است. این گونه تغییرات سبب می‌شود که مقصد و مقصود شاعر به صورت مصنوعی وجور دیگری جلوه وقلمداد شود.
۳- معانی متنوع ابیات این غزل نشان می‌دهد که گوینده آن هرگز درصدد انشاء یک غزل مدحیه یا غزل عاشقانه نبوده است و گرنه می‌توانست در مورد هر کدام از ایندو طرز تفکر،مضامین مناسب به همان را بیاورد و چنین نکرده بلکه مضامین بکر و عالی در کنار هر قافیه گنجانیده تا غزلش در مقام مقابله باسایر غزلها پرمغزتر و سنگین‌تر جلوه کند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

غزل به قلم علامه قزوینی :

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است

















غزل به قلم شاملو : 

#####

غزل به قلم الهی قمشه ای :

#####

غزل به قلم عطاری کرمانی :

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست    شمشاد خانه پرور من از که کمتر است ؟
ای نازنین صنم توچه مذهب گرفته ای      کت خون ما حلال تر از شیر مادر است
چون نقش غم زدور ببینی شراب خواه       تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است
ازآستان پیر مغان سر چرا کشم ؟    دولت دراین سرا و گشایش دراین در است
دی و عده داد وصلیم و درسر شراب داشت   امروز تا چه گوید و بازش چه درسر است ؟
درراه ما شکسته دلی می خرند و بس       بازار خود فروشی ، از آن سوی دگی راست
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هرکسی که می شنوم نا مکرر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم    عیش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست   تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم    با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیس کلک تو   کش میوه دلپذیر تر از شهد و شکر است

غزل را بشنوید :

#####


کلیپ های مرتبت با غزل :

#####

#####

#####

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر