29- دست دعا برآرم
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و زجان دوستدارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باورمکن که دست زدامن بدارمت
محراب آبرویت بنما تا سحر گهی دست دعا بر آرم و درگردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب بیمار باز پرس که درانتظارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب بیمار باز پرس که درانتظارمت
صد جوی آب بسته ام از دیده درکنار بربوی تخم مهر که دردل بکارمت
خونم بریخت و زغم عشقم خلاص داد منت بپذیر غمزه خنجر گذارمت
می گریم و مرادم ازین سیل اشکبار تخم محبت است که دردل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوزدل درپای دم به دم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع تست فی الجمله می کنی و فرو می گذارمت
توضیحات :
سوختی (به جانم آتش زدی ) و (اما – ولی ) غایب از نظر (پنهان ) سحرگهی (موقع سحر ) هاروت (نام یکی از دوشته ایست که درچاه بابل سارزی آویخته اند به عذاب خدا گرفتارند که اگر کسی سر آن چاه رود او را تعلیم جادویی دهند ) درانتظارمت ( درانتطار هستم ) تخم محبت (دانه مهر) باید شدن (باید رفتن ) بار (اجازه ورود ) خنجر گذار ( خنجر که چیزی را بشکافد) گهر (استعاره از اشک ) معنی بیت 7 (کرشمه یار مرا کشت و از بند غم آزاد کرد آری سپاسگزار غمزه یا رهستم که با تیغ ناز دلهای عاشقان راخسته و مجروح می کند ) معنی بیت 10(ای حافظ باده گساری و عشق بازی و بی قیدی شایسته حال تو نمی باشد حال که این کارها را انجام میدهی من به تو سخت نمی گیرم و تو را به حال خود وا می گذارم )
نتیجه تفال :
1- او نسبت به شما اشتباه شده ، پس بهتر است فعلاً با او حرف نزنی زیرا ممکن است تصور کند که منت او راخواهی کشید
2- حافظ دربیت اول صراحتاً به شما می گوید : ( ای یار نهفته از چشم ت ورا به امان خدا وا می گذارم جان من درآتش هجران گداختی ولی من از دل و جان به تو مهر می ورزم .
3- شما در آرزوی دیدار کسی هستید و باعلاقه به امری دارید که درهجران او واقعاً می سوزی درحالیکه او نمیداند و اگر هم بداند به شما توجهی ندارد و می خواهی با اصرار و پافشاری او رامتقاعد سازی درحالی که این کوشش بیهوده است
4- انجام این نیت به صلاح شما نمی باشد بسیار بجاست که از آن صرف نظر کنید
5- حافظ دربیت 5 چنین می گوید ( ای طبیب دل و ای بی وفا آرزومندم که پیش مرگ تو شوم از این بیمار عشق عیادت و تفقدی کن که چشم به راه توام تا آسان جان سپارم یعنی جان سپردن من موقوف به عیادت توست )
6- چرا خود را گرفتار این افکار پریشان کرده اید مگر نمی دانید که بازنده : از اینکه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند هراسان است اما برنده که نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست درحالیکه می کوشد تا آثار ناگوار این نقایص را برطرف کند هرگز تاثیر آنهار ا انکار نمی کند
7- به یکی ازمشاهد متبرکه برو و نذرکن و آنگاه سوره مبارکه یوسف از آیه 70 تا 105 را با معنی و حضور قلب بخوان
8- مسافرت را توصیه می کنم ولی خرید و فروش توصیه نمی شود
9- طلاق حتمی است ولی ازدواج عملی نمی گردد
10- شما انسان با ارده ای هستید و با زیبایی و ملاحتی که داری دوستداران زیادی می توانی داشته باشی پس از این فکر صرف نظرکن و خود را برای کار جدیدی آماده کن
11- از مهلکه ای نجات یافته اید که لازم بود به شکرانه آن بخشش کنید بنابراین نذر خود را ادا کنید و مطمئن باشید که این نیت عملی می گردد .
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۹۱)
غایب از نظر: به سفر رفته.
پای خاک: خاک پای، خاک پای تو، کلمه پای میتواند حشو باشد.
محراب ابرو: ابروی محراب مانند.
هاروت: هاروت و ماروت نام دو فرشته گناهکار است که در قرآن مجید سورة بقره آیه ۹۶ آمده است که در زمین در چاه بابل سرنگون و زندانی شدند و در داستانها چنین آمده که کسانی که مایلند سحر و جادو بیاموزند به سر این چاه میرفته و از این فرشتگان زندانی دانش این ترفند را فرا میگرفتند.
پیش میرمت: پیش تو بمیرم.
بیمار بازپرس: از حال بیمار بازپرس.
بربوی: به امید این.
بار: اجازه، ادن.
نه وضع تست: درشأن تو نیست، شایسته تو نیست.
فرو میگذارمت: تو را میبخشم، از تو چشمپوشی میکنم.
معانی ابیات غزل (۹۱)
(۱) ای ناپیدا و دور از دیدگاه دیدگان، تو را به خدا میسپارم. آتش به جانم زدی، با این حال از دل و جان تو را دوست میدارم.
(۲) باور مکن که تا با کفن به زیر خاک نرفتهام از دامت تو دست بردارم.
(۳) ابروی هلالی و محرابیت را به من نشان بده تا سحرگاهی دستها را به دعا برداشته و برگردن تو بیاویزم.
(۴) اگر لازم باشد که سرچاه بابل و نزد هاروت هم بروم میروم (و با آموختن سحر) صدگونه جادو میکنم تا تو را نزد خود آورم.
(۵) ای طبیب بیوفا در انتظار توام تا از بیمارت حال بپرسی، میخواهم که در پیش تو بمیرم.
(۶) از دیدگان صدجوی آب گرداگرد خود روان کردهام، به امید اینکه بذر مهر و وفا دردل تو کاشته و محبت تو را به خود جلب نمایم.
(۷) از دیدگان صدجوی آب گرداگرد خود روان کردهام، به امید اینکه بذر مهر و وفا در دل تو کاشته و محبت تو را به خود جلب نمایم.
(۸)حافظ، گرایش به شراب و محبوب و عیاری شایسته حال و شأن تو نیست. به هرحال این کارها را میکنی و من آنها را ندیده میگیرم.
شرح ابیات غزل (۹۱)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
*
در شرح غزل ۹۰ گفته شد که این غزل را حافظ در پاسخ نامه شیخ ابواسحاق سروده و برای او فرستاده است. این غزل ۹۱ نیز در غیاب شاه و به منظور تجدید ارادت و در صورت امکان کسب اجازه و موافقت برای رفتن نزد شاه سروده شده است.
شاعر در بیت هفتم این غزل مطلبی را که آرزوی اوست و قبلاً در مقطع غزل ۹۰ نیز به کنایه گفته بود باردیگر در اینجا بازگو کرده است.
درغزل ۹۰ شاعر از زبان محبوب، یعنی شاه ابواسحاق خطاب به خود میگوید: ای حافظ که برای مجلس ما سرود و قول و غزل فرستادهیی، سرود مجلس ما همان ذکر خیرتو است و ما هم اشتیاق زیارت تو را داریم از اینرو برای تو اسب و قبا میفرستیم تا هرچه زودتر به سوی من بشتابی و در این غزل هم همین مطلب را صریح و واضح درخواست و کسب اجازه حرکت میکند. این شیوه درخواست غیرمستقیم در مرحلة اول و درخواست صریحتر در مرحله بعدی، در دیوان حافظ سابقه دارد. شاعر موقعی که در شهر یزد به حال تبعید به سر میبرد در غزلی با مطلع (ای فروغ ماه حسن از روی خندان شما) همانطور که در صفحه ۷۹ این دفتر در شرح بیت سیزدهم آن بیان شده، از شاه یحیی درقالب تعارف و ایهام تقاضای مساعدت مالی میکند و چون جوابی و عکسالعملی از طرف شاهیحیی دیده نمیشود در غزل دیگر با مطلع (صبا زمنزل جانان نظر دریغ مدار) در بیت ششم و هفتم بالصراحه موضوع را مطرح کرده و میگوید:
مکارم تو به آفاق میبرد شاعر
از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار
که مشروحاً درصفحه ۸۱ این دفتر بیان شده است.
۱- شاعر در بیت سوم از محبوب خود میخوهد که محراب ابرویش را به او بنمایاند تا او در آن محراب دست به دعا برداشته و این دست به دعا برداشته را در موقع فرود آوردن به گردن دلدار حلقه کند! و این نحوه دعا کردن و اجر و مزد گرفتن جزئی از حضال رندی حافظ به شمار میرود!
۲- در بیت مقطع شاعر به اصطلاح به در میزند تا دیوار بفهمد. به این معنا که حافظ از راه خیرخواهی و به صورت مؤدبانه نکات ضعف اخلاقی شاه شیخ ابواسحاق را که سبب تزلزل در حکومت او شد، به او یادآوری کرده و عیاشی و هوسبازی را خلاف مصلحت و موقعیت شاه میداند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
غزل به قلم علامه قزوینی :
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب بیمار بازپرس که در انتظارمت
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد منت پذیر غمزه خنجر گذارمت
میگریم و مرادم از این سیل اشکبار تخم محبت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل در پای دم به دم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و زجان دوستدارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باورمکن که دست زدامن بدارمت
محراب آبرویت بنما تا سحر گهی دست دعا بر آرم و درگردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب بیمار باز پرس که درانتظارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب بیمار باز پرس که درانتظارمت
صد جوی آب بسته ام از دیده درکنار بربوی تخم مهر که دردل بکارمت
خونم بریخت و زغم عشقم خلاص داد منت بپذیر غمزه خنجر گذارمت
می گریم و مرادم ازین سیل اشکبار تخم محبت است که دردل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوزدل درپای دم به دم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع تست فی الجمله می کنی و فرو می گذارمت
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر