36- عروج بر فلک
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
درآن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست چه جای دم زدن نافه های تاتاریست
بیار باه که رنگین کنیم جامه زرق که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار خامان است که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفه ایست نهانی که عشق ازو خیزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته درین کار و بار دلداریست
قلندران طریقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری عروج برفلک سروری به دشواریست
سحر کرشمه چشمت به خواب می دیدم زهی مراتب خوابی که به زبیدار یست
دلش به ناله میازار و رختم کن حافظ که رستگار ی جاوید درکم آزاریست
توضیحات :
سریاری (فکر موافق و با محبت = سر = مجاز ) چه جای دم زدن (جای دم زدن نیست = استفهایم ) زرق(نفاق = ربا ) عیار (زیرک = جوانمرد = شجاع ) قلندران (وارستگان ) عروج (بالا رفتن ) زهی (شگفتی = شبه جمله = صوت ) کم آزاری (بی آزاری = قید نفی مطلق ) با منت (خطاب به خودش ) تاتار (قوم مغول ) زیر سلسله (گرفتار زنجیر عشق ) خیزد (ظاهر گردد ) معنی بیت 3( شراب ببار و بده تا جامه کبود رنگ ربا را به می شست و شو دهیم که ما از باده فریب نفس سرمست هستیم و به دروغ نام خود را هشیار نهاده ایم ) معنی بیت 4( اندیشه وصال تو را در سرداشتن کار هرناپخته ای نیست زیرا زیر زنجیر رنج و بلا تحمل و تاب آوردن شیوه جوانمردان است که دست از جان شسته اند = تلمیح به ماجرای قتل ابوالسعید ابو الخیر از علمای عصر غزنوی که گفت چوبه دار مرا از عیاران چرب کنید ) معنی بیت 6(دلربایی دلبری ، زیبایی چشم و گیسو و چهره و خط و خال کمال نیست دراین کار لطیفه ها و نکات باریکی ا زعشق است که قلب عاشق را می سوزاند )
نتیجه تفال :
1- دیگری سخن و بیان شما را حقیقتاً درک نمی کند زیرا تا کسی به جای شما قرار نگیرد نمی فهمد که شما چه می کشید اما جنابعالی صبور باشید و توکل برخدا کنید
2- حافظ در بیت هفتم شما را نصیحت می کند که ناراحت نباشید و می فرماید : وارستگان جهان حقیقت جامه ابریشمین کسی را که کمال ندارد به کمترین قیمت نمی خرند زیرا درنظر رندان مجرد و عاشقان فضیلت مهم است )
3- مراد شما بر آورده می شود این نیت عملی می گردد اما مقداری فراز و نشیب دارد که باید تحمل کنید و از زبان حسودان نیز ناراحت نشوید و همین امروز نذری کنید و نذر ماه قبل را هم عملی سازید و سوره مبارکه النمل ایه 70 تا آخر سوره با با معنی و حضور قلب بخوانید که گشایش است
4- حتماً موفق می شوی زیرا در زندگی نباید نا امید بود نومیدی سم کشنده ایست که زندگی را تلخ می کند بدان که صورت زیبا دلیلی بر کامیابی نمی باشد بلکه زیرکی متانت هنر و درایت ارزش واقعی شماست که بحمد الله دارا هستید
5- به زودی شاهد موفقیت بزرگی خواهی بود ولی مواظب باش مغرور نشوی بلکه آن را مرهون اطرافیان خود بدان از پدر و مادر دلجویی کن و نسبت به اطرافیان مهربان باش مسافرت را توصیه می کنم و خرید و فروش به موقع است
6- چرا دوست داری او را آزار بدهی خدا را خوش نمی آید او تو را دوست می دارد اما جرات گفتن را ندارد بلکه بهتر بگویم غرور توام با خجالت موجب باز گو نکردن شده است پس با او مهربان باش که خیلی دوستت دارد
7- خبری خوش دریافت می کنی و مژده ای خوب برای شما خواهد رسید مبارک است
8- می دانی که برنده گوش می دهد اما بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود برای حرف زدن است خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :
شرح غزل :
معانی لغات غزل (۶۶)
منت: تو را بامن.
سریاری: خیال کمک و همراهی، قصد همدلی�اری شیوهیی از تربیت طبقهیی از اجتماع از قرن دوم به بعد بوده که به صفات جوانمردی و امانتداری و چالاکی متصف و عیاراندار و دستهیی بودند که با ضعفا مدارا و با اقویا سرستیز داشته و در زبان شعر حافظ به معنای زیرکی و راهزنی است.
لطیفه: اندیشه ظریفی که در ذهن ایجاد و زبان و بیان از شرح آن قاصر باشد، نکته ظریف و جاذبه دار یدرک و لا یوصف، گفتار نرم و دلپسند و به غایت نیکو و نغز.
خط: موهای تازه روئیده برچهره.
زنگاری: سبزرنگ، به رنگ مس زنگ زده.
خط زنگاری: موهای نرم زنگاری رنگ چهره.
جمال: چهره زیبا
مجردان: بریدگان از علائق مادی، تنهایان و یگانگان، منفرد، صاحبان انقطاع از تعلقات مادی، فارغان از عائله و همسر.
طریقت: راه، روش، مسلک، مذهب، دومین از منازل سه گانه سلوک: شریعت- طریقت- حقیقت، راه دل به سوی خدا.
مجردان طریقت: اهلالله، دست از تعلقات دنیا شسته و در راه خدا گام نهادگان.
نیم جو: نصف دانه جو، کنایه از بیارزش بودن و کمترین مبلغ.
عروج: برآمدن، بالا رفتن.
مراتب: جمع مرتبه، درجه و مقام.
کمآزاری: (ضرورت شعر) بیآزاری.
معانی ابیات غزل (۶۶)
(۱) ای بلبل، اگر با من سر یاری و خیال همراهی داری بنال، چرا که کار ما عاشقان دل از دست داده و ناتوان ناله و زاری است.
(۲) آنجا که عطر نسیمی که از زلف یار گذشته فرا رسد دیگر جایی برای دم زدن و خودنمایی نافه تا تاری نیست.
(۳) شراب بیاور تا جامه ریایی خود را با آن شسته و رنگین کنیم زیرا ما که از باده غرور مستیم نام هشیار برخود نهاده دم از هشیاری میزنیم.
(۴) طمع و آرزوی دسترسی به زلف تو کار هر خام طمع ناپختهیی نیست زیرا پای دربند و زنجیر نهادن و خود را در حبس و بند گرفتار کردن کارعیاران و دلداران زیرک است.
(۵) آنچه آتش عشق از آن روشن و شعلهور میشود عامل لطیف نغز و ناپیدایی در معشوق است که نامش لب لعل و رنگ و روی چهره و از این قبیل نیست.
(۶) زیبایی تنها در چشم و زلف و چهره و خال صورت خلاصه نمیشود. هزاران نکته وعامل دیگر دراین کار دخالت دارد.
(۷)رهروان از دنیا بریده راه عرفان، به لباس ابریشمین بیهنران اعتنایی نداشته و برای آن پشیزی ارزش قائل نیستند.
(۸) به سختی میتوان به آستانه و درگاه تو راه یافت. بلی، صعود به سوی آسمان فضیلت و برتری کاری بس دشوار است.
(۹) سحرگاهان حالت اشارات چشم و ابروی تو را در خواب میدیدم آفرین بر وقوع چنین خوابی که بر بیداری برتری دارد.
(۱۰) حافظ دست از ناله و زاری بردار و دل محبوب را با آن میازار که رستگاری و نجات ابدی دربیآزاری است.
شرح ابیات غزل (۶۶)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
خواجوکرمانی: ترا که طرهمشکین وخطزنگاری است
چه غم زچهره زرد وسرشک گلناری است
عماد فقیه: امید بلیل بیدل زگل وفاداریست
ولی وفا نکند شاهدی که بازاریست
میرکرمانی: زچشممستتو دلرانصیب بیماریست که چشم مست تو در عین مردم آزاریست
حافظ این غزل را به استقبال از غزل خواجو کرمانی ساخته و پرداخته است. غزل خواجو در ۹ بیت و بسیار روان و دارای تشبیهات دلنشین است و حافظ در چند بیت در مقام مقابله با خواجو برآمده است:
۱- خواجو در مطلع غزل خود خویشتن را شیفته و دل از دست رفته به خاطر طره مشکین و خط زنگاری محبوب خود قلمداد میکند و حافظ در مقام تعریض برآمده میفرماید:
لطیفهیی است نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است.
و بطوری که مشاهده میشود شاعر شیراز با دیدی وسیعتر به انگیزه عشق و مطلب و مضمون نگریسته است و در دو بیت بعد نیز در این باره داد سخن داده میفرماید زیبایی در چشم و زلف و خال و رنگ چهره نیست و هزار نکته دیگر در کار است که چشم تیزبین عاشقان عارف آن را میبیند و فیالجمله به یکی از آنها اشارت کرده میفرماید:
مجردان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
حافظ در این بیت که به صورت ضربالمثل درآمده دید خود را از قالب ظاهری جمال یار برگرفته و به ویژگیها و امتیازاتی متوجه میکند که سبب عمق و پایداری و دوام عشق میباشد و یکی از آنها را که هنر است نام میبرد.
۲- خواجو میفرماید:
ندانم این نفس روحبخش جانپرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تا تاری است
و حافظ در مقام اعتراض و پاسخ برآمده خطاب به خواجو میفرماید:
در آن زمینکه نسیمیوزد زطره دوست
چه جای دم زدن نافههای تا تاری است
و تشبیه خواجو را دون شأن زلف محبوب میداند.
۳- خواجو در عظمت مقام و بیاعتنایی محبوب میگوید:
به حضرتیکه شهانرا مجالگفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاری است
و حافظ قدم را فراتر نهاده میفرماید:
برآستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
چه رسد به اینکه عاشق به آنجا رسیده و بنشیند و ناله و زاری سر دهد.
۴- خواجو در غزل خود مضمون و تشبیه زیبایی دراین بیت دارد:
فغانزمردم چشمتکه خونجانم ریخت
چهمردمی است که درعین مردم آزاری است
و حافظ در مقطع غزل خود میفرماید:
که رستگاری جاوید درکم آزاری است.
و این اشارهیی است به سوابق این مضمون درتاریخ ادبیات فارسی چه در قابوسنامه و کیمیای سعادت غزالی و مخزنالاسرار نظامی درباره کمآزاری و بیآزاری به صورت نثر و نظم عبارات و ابیات مستندی آمده است. نظامی میفرماید:
خانه بر ملک ستمکاری است
دولت باقی ز کمآزاری است
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
غزل به قلم علامه قزوینی :
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاریست
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاریست
غزل به قلم شاملو :
#####
غزل به قلم الهی قمشه ای :
#####
غزل به قلم عطاری کرمانی :
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
درآن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست چه جای دم زدن نافه های تاتاریست
بیار باه که رنگین کنیم جامه زرق که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار خامان است که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفه ایست نهانی که عشق ازو خیزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته درین کار و بار دلداریست
قلندران طریقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری عروج برفلک سروری به دشواریست
سحر کرشمه چشمت به خواب می دیدم زهی مراتب خوابی که به زبیدار یست
دلش به ناله میازار و رختم کن حافظ که رستگار ی جاوید درکم آزاریست
غزل را بشنوید :
#####
کلیپ های مرتبت با غزل :
#####
#####
#####
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر